ریچارد مونستر

فریاد خاموش

فریادی که با تمام جوهر قلممان روی کاغذ می پراکنیم

((یاهو))

9آگوست1389    خاطرات ریچارد مونستر

صدای هلهله بلند شد ،به دنبال مادرم گشتم و وقتی دیدمش  به سوی او دویدم  ، او هم در من را به آغوش کشید و گفت))بالاخره موفق شدی.)) سارا به سویم دوید و در راه داد زد((می دونستم که می تونی .تو برادر خودمی ، باید یه چیزیت به من رفته باشه دیگه!))

جوابش را این طور دادم))آخه کچل من چیم به تو رفته؟این که آشپزی بلد ستم؟))سارابه شوخی به دنبالم افتاد.خواهرم خیلی سریع تر از من بود پس توانست من را بگیرد و گفت))خیلی خوشحالم داداش.میدونی ، یک حس غریبی دارم ،من...))و در آغوش گرفتن من را به ادامه ی حرف خود جایگزین کرد.

17آپریل1398   خاطرات ریچارد مونستر

تق تق تق.پیتر  یا به قول پدر مادرش مونستر  کوچولو به طرف در دوید که داد زد:((عمه اومد ،عمه اومد.))ودر را باز کرد.سارا دوید داخل وپیتر رابغل کرد و او را

بوسید بعد یک آبنبات بزرگ به شکل قلب به او داد.وبعد به سمت من اومد وگفت:((چطوری ؟کله قابلمه ای؟))ادامه داد:((بیا تو اتاق کارت دارم))

رفتیم توی اتاق من ،بعد در را قفل کرد و اشک هایش  جاری شد.شانه هایش را گرفتم و نشاندمش روی تخت بعد گفتم:((حالا با یه نفس عمیق خودتو آروم کن بعد بگو چی شده.))

نفس عمیقی کشید و با تته پته گفت:((مادر...مادر..اون رفت...))با آرامش گفتم:((کجا؟اون کجا رفته که این قدر تو رو آذرده؟))گفت:((منم...منم قبل از مادر فوت کنه...این قدر...))ولی  شدتی که به گریه اش افزوده شد نگذاشتت تا حرف خود را تمام کند .سرم تیر کشید و اولین قطره ی اشک از روی گونه ام  به پایین غلتید

27جولای1398   خاطرات ریچارد مونستر

بالاخره لباس مشکی را از بدنم در آوردم و به سمت دانشگاه راه افتادم.حالا فقط پیتر را داشتم.از وقتی که سارا را از دست دادم شدید احساس بدبختی کردم ومهم تر از آن دیگر کسی نبود که برای پیتر مادری کند.به دانشگاه رسیدم ،دم در ورودی یکی از دانشجو ها گفت:((تسلیت عرض می کنم استاد))نتونستم جواب بدم ،هیچی از دانشگاه نفهمیدم تا اینکه به امید پیتر به خانه راه افتادم.برق ها رفته بود پس زنگ زدم به خانه ،پیتر سریع تلفن را برداشت.گفتم:((پیتر بابا هستم،لطف بکن کلید را بنداز پایین.))پیتر از پنجره بیرون آمد که کلید را به من بدهد ولی  به پایین پرتاب شد...       پدر روحانی گفت:((ریچارد مرد خو بی بو د،به هر حال مردم فانی هستند.یادش گرامی باد...))

مرگ ریچارد مونستر در:29جنیوری 2001



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در دو شنبه 16 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 14:5 توسط مهم نیست...| |

Design By : Night Melody